دِل نِگاری

هر چیزی که عمیق باشد به دل نفوذ میکند... ارزش ثبت کردن دارد...

دِل نِگاری

هر چیزی که عمیق باشد به دل نفوذ میکند... ارزش ثبت کردن دارد...

۲ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

برات سوال شده که چرا یه موضوع کوچیک انقدر دردآوره و یا چرا انقدر ادای این که درد داره برام رو درمیارم؟

باید بگم تنها کاری که تو زندگیم بلد نبوده و نیستم ادا درآوردنه...

وقتی ندونی کی حرفتو میشنوه انگار که هیچ کس اونو نمی شنوه.

وقتی ندونی کی میخونتش انگار که داری تو ذهنت مرورش میکنی.

اینجا جاییه که من توش تحمل میکنم.

اینجا یه حیاط خلوته برای ذهن من.

که درد اون حس رو کمتر با خودم این طرف و اون طرف ببرم.

نمیدونم شاید از بزرگ نشدنمه.

شاید چون بچه م همه چیز برام بزرگ به نظر میاد.

اما واقعا گاهی آدمیزاد خمیده خمیده راه میره و زبونش توی دهنش قفله از حجم غمی که روی شونه هاشه.

این چیزایی که میخونی یک صدم اتفاقی که افتاده و میفته نیست.

فقط دنیا یه جوری چرخیده که دیگه توی دفترم نوشتن کفایت نمیکنه...!!!

ببخشید اگر حال بدی پیدا میکنی با خوندنشون : )

نمیدونم تا حالا برات پیش اومده شب از خواب بپری یا نه.

این جور شبا فرقشون با بقیه ی شبا اینه که صبح نمیشن!

یعنی باید دست بندازی آسمونو بیاری پایین و دونه دونه به زمین کوک بزنیش تا یه روزی خورشید از لای درزش طلوع کنه...

 

یه روزایی میان که به دوخته و بافته های ناشیانه ت نگاه میکنی و با خودت میگی واقعا اون شب صبح شده یا من هنوز خوابم؟...