- ۹۷/۰۷/۲۴
- ۰ نظر
هر روز.
هر روز.
هر بار که بیدار میشوم یک نشانه هست که آن روزم را پر از رنگِ تلخی کند.
میگویم رنگ چون دیده میشود. تلخی را به چشم میبینم.
توی لبخندها. توی غم ها. توی خستگی ها.
هر بار منتظرش هستم و دلشوره اش را دارم.
در اوج ِ دلتنگی آدم مثل یک بچه ی زود باور که به اش بگویند عروسکت دوستت ندارد ناراحت میشود و گریه میکند.
یا با هر شکلاتی به قدر یک شهربازی کیفور میشود.
همان قدر زود فراموش میکند و همان قدر زود می بخشد.
دلتنگی انگار آدم را کوچک میکند...
کوتاه میکند...
انگار که دست آدم دلتنگ به میوه های بالاتر نمیرسد...