دِل نِگاری

هر چیزی که عمیق باشد به دل نفوذ میکند... ارزش ثبت کردن دارد...

دِل نِگاری

هر چیزی که عمیق باشد به دل نفوذ میکند... ارزش ثبت کردن دارد...

۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

قبل تر ها گفته بودم مرد ها مثل کوه می شوند گه گاهی.

امروز اما من برای اولین بار دریا را دیدم.

برای اولین بار پایم را روی شن های داغ ساحل گذاشتم و باد خنک و مرطوبی که از سمت دریا می وزید صورتم را نوازش کرد...

لطیف...

مثل دست های تو...

من امروز کمی مردد بودم از خیس شدن انگشت هایم...

مثل طفلی که به دریا رسیده، هر یک قدم برمیگشتم و توی چشمهای تو نگاه میکردم، که مطمئنم کنی غرق نمیشوم... یا مطمئنم کنی اگر غرق شدم نمیمیرم...

دریا خاصیتش حل کردن است...

مثل چشمهای تو!

امروز گلایه های قلبم را اوردم سر رودخانه بشویم که چرکین نمانند، غافل از این در دریا همه شان حل شدند...

دریایی که خودش هم شاید دلگیر بود...

اما انقدر مرا با موج هایش نوازش کرد و بالا و پایین برد و بازی داد و خنداند که خودم را به او بسپارم...

که دستم را باز کنم و گلایه ها ول شوند توی آب دریا...

امروز من برای اولین بار معلق شدم

در درون تو

بین نفسهایت...

دریا جان!

اینها که گفتم همه ساحل دریا بود و سطح آب...

این حس های بی نظیری که در کنار تو دارم، چیزی نیستند در برابر وجود فوق العاده ی تو...

هزارها مروارید درشت توی قلبت منتظرند تا گردنبند زیبایی شوند دور گردن من...

منتظرند تا من قفل صدفشان را باز کنم...

صدها ماهی زیبا دسته دسته جا به جا میشوند که نگذارند غمهایی که به تو میدهم یک جا ته نشین شود...

که شاید کم حافظگیشان به کمک من بیاید و تو را از دلگیری ها نجات دهد..

پناه من

یک عمر منتظر قدم گذاشتن در ساحل داغ و زیبای تن و روح تو بوده ام

یک عمر منتظر ارامش و معلق بودن و لذتِ بعد از داغی و حرارت صبر کرده ام...

و روح تو، ظرفیت تمام رویاهای مرا دارد...

یکبار کوه میشود

یکبار دریا

یکبار آتش...

من امروز را فراموش نمیکنم...

چشمان ساده و شیطنت بار و زلال تو را... که وسعتی به اندازه ی جهان دارند... جهانِ من.