دِل نِگاری

هر چیزی که عمیق باشد به دل نفوذ میکند... ارزش ثبت کردن دارد...

دِل نِگاری

هر چیزی که عمیق باشد به دل نفوذ میکند... ارزش ثبت کردن دارد...

همیشه یک چیزی درون من از هر تشبیه شاعرانه و استعاره ی ادبی فرار میکند.

ترس از اینکه عمق حرفهای دلم باعث شود باور کردنشان سخت باشد.

هیچ وقت بدون مخاطب ننوشته ام... غالبا هم مخاطب حرفهایم ، خودِ آینده ام بوده که برگردد و حرفهای زهرای سالهای قبل را بخواند... چه میدانم شاید از قبل به قلبم الهام شده بوده که حافظه ام تعطیل میشود و باید بدانم چه چیزهایی در سرم می گذشته...

امروز هم دلم دستور داد که بنویسم... این بار برای تو...حجم احساسات پاکی که در نامه ات بود آنقدر زیاد بود که ردِّ اشکهایم روی صورتم هنوز هست. همچنان جرئت استفاده از تشبیهات را ندارم اما اگر هم تشبیه باشد چاره ای ندارم جز اینکه بگویم تو مثل جانِ تازه ای در بدن بی روح من. خدای روی سر هر دوتامان شاهد است که کم و زیاد نگفتم. خودش حاضر بوده در تمام لحظه های تاریک و سرد و گناه آلود زندگی ام که هرچه دست و پا زده ام نشده و نتوانسته ام خودم را بکشم بیرون و بدتر، مثل همه ی باتلاق های جهان، همان فلک زده ای بودم که هی پایین تر و پایین تر می رود. اما خوشبختانه این شباهت ها یک جایی به کار آدم می آیند. مثل همه ی فیلم های دنیا، همان وقتی که سرم هم زیر گل و لای رفت و چند ثانیه لازم داشتم تا لجن راه نفسم را هم ببندد و کارم را تمام کند، دستی به نجاتم آمد و من را بالا کشید. ما را بالا کشید. بعد هم دستمان را توی دست هم گذاشت و خودش رفت پشت پرچین نشست تا ما ببینیم چه کاره ایم...

اولش فکر کردیم هر کداممان آن یکی را نجات داده اما کم کم رد پایش را پیدا کردیم... همانی که دردِ غرق شدن در باتلاق را به جانمان نوشاند تا قدر شربت عاشق شدن را بدانیم...

و تو، همان شیرینیِ خنکِ شربت بهارنارنجی...

همان آرامش تکان خوردنِ گهواره ای،

همان لذت بخشیِ خرمای اول افطار که انگار مژده ی قبولی روزه را میدهد.

خودت هم خوب میدانی وقتی آدم در نوشته اش هی به در و دیوار میزند که مثال خوب بیاورد یعنی زبانش کفاف قلبش را نداده. یعنی با زبان بی زبانی دارد می گوید قربانت شوم ما آخرش هم نفهمیدیم تو چه هستی برای دل صاحب مرده مان که مرگ و زندگی و خنده و گریه اش به حال و روز تو گره خورده و اینجوری فیتیله پیچمان کرده.

خلاصه اش میشود: دوستت دارم. دو تا : )

بمان تا برسم. خب؟

  • دل نگار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی